خبرگزاری فارس: یک پژوهشگر رژیمصهیونیستی در جدیدترین پژوهش خود درباره مقاومت و تأثیر آن بر امنیت داخلی این رژیم اذعان کرد که مقاومت را نمیتوان نابود کرد.
به گزارش فارس، موسسه مطالعاتی امنیت داخلی دانشگاه تلآویو، اخیرا کتابی با نام "مقاومت؛ افزایش چالش مقاومت و تاثیر آن بر آینده امنیت داخلی اسرائیل " به قلم " میخائیل میلشتاین " متخصص تاریخ مسئله فلسطین منتشر کرد. از عنوان کتاب اینطور به نظر میرسد که نوشته شدن واژه مقاومت با حروف عربی مانند کلمه انتفاضه، این کلمه وارد زبان عبری شده است. میخائیل میلشتاین در مقدمه بحث خود در این کتاب نوشته است: ایدهای قدیمی وجود دارد که در دهههای اخیر قلب و ذهن مردم خاورمیانه به طور کلی، و قلب و ذهن مردم جهان عرب را به طور خاص در نوردیده و آن این است که مقاومت بیش از آنکه یک شیوه فعالیت نظامی یا ایدهای سیاسی باشد، یک رویای کامل است. پایگاه مطالعاتی "المشهد الاسرائیلی " در گزارشی در این خصوص نوشت: امروز ایده مقاومت، عامل اصلی تروریسم مرزهای سیاسی، فکری و اجتماعی در خاورمیانه است و این ایدهای که برخی سازمانها و نه دولتها آن را در پیش گرفتهاند، جای خود را نزد برخی سازمانها در خاورمیانه یافته است و جمعیتهای بسیاری آن را با شور و هیجان در همه کشورهای منطقه پذیرفتهاند. میخائیل میلشتاین در این کتاب به روایت تاریخ مقاومت از الجزائر و فلسطین گرفته تا مقاومت ویتنام را بررسی کرده است ولی به طور ویژه بر حزبالله و حماس در فلسطین و جنگ دوم تابستان سال 2006 ( جنگ 33 روزه) و جنگ غزه در 27 نوامبر 2008 و 18 دسامبر 2009 پرداخته است. در این بحث نویسنده به بررسی سیاق تفکر مقاومت علیالخصوص در حزبالله لبنان و حماس فلسطین میپردازد و در کنار آن نیز تفکر گروهکهای جهادی جهانی مانند القاعده را نیز بررسی میکند. باید گفت که نویسنده این کتاب، حزبالله و حماس را " مقاومت " مینامد حال آنکه گروهکهای جهاد جهانی را " تروریسم " میخواند. با این حال وی به طور کلی مشکلاتی اساسی را بر سر راه سازمانهای مقاومت میبیند.
مشکلات نهادهای مقاومت از نگاه نویسنده: یکی از این مشکلات مربوط است به تعریف کلی سازمانها و گروههای مختلفی که راهی کلی را به نام مقاومت در پیش گرفتهاند. در بین این مجموعهها، گروههای سیاسی، فکری، عرقی، دینی و قومی متنوعی وجود دارد و گاهی میان این مجموعهها مانند سنی و شیعه، عرب و فارس، اسلامگرایان، ملیگرایان و چپها خصوصیتهایی وجود دارد. با وجودی که این مجموعهها یک واحد اردوگاه مقاومت خوانده میشوند، ولی در حقیقت این مجموعهها هر کدام تفسیرهای مختلفی از مفهوم مقاومت دارند و حتی گاهی متناقض هم هست. مشکل دیگری که وجود دارد، این است که با وجودی که سرنوشت، غایت و هدف همه گروههای مقاومت یکی است، رهبری واحدهای آنان را هدایت نمیکند هر چند که همکاریهایی بویژه در حوزههای حمل و نقل اموال، سلاح و انتقال تجربیات نظامی میان آنان وجود دارد ولی با این حال جبهههای نبرد مختلف است و تحت تاثیر موقعیت و منافع گروههاست. بنابر این دشوار است که همه این مجموعهها را یک محور یا یک اردوگاه یا متحد یا یک جریان یا حتی یک پدیده واحد خواند. میلشتاین معتقد است که این وضع پیچیده مقاومت را " چالشی گمراه کننده " میکند. در دوره اخیر نشانهها و خصوصیات مقاومت به طور کلی برای غرب و به طور خاص برای اسرائیل کم کم در حال روشن شدن است و اساس این امر در پی افزایش قدرت و جایگاه طرفهای اصلی رهبری کننده جریان مقاومت در منطقه یعنی ایران، حزبالله و حماس روی داده است. المشهد الاسرائیلی نوشت: بهخلاف عادت اسرائیلیها که همیشه سوریه را تهدید میکنند، این پژوهشگر در این راستا نام سوریه را ذکر نکرد. میلشتاین میافزاید که " برخلاف این امر هنوز درک حجم چالش مقاومت و تهدیدی که این چالش در بلند مدت ایجاد میکند، دشوار است ". میلشتاین تأکید میکند که افزایش تهدید مقاومت برای اسرائیل، تغییری دراماتیک در نقشه تهدیدهای امنیت داخلی است که باید در حقایقی که دیدگاه امنیت ملی براساس آن تعریف شده است، بازنگری شود. در سه دهه نخست پس از تأسیس اسرائیل، تلآویو با دولتهای خودمختار که ارتش کلاسیک داشتند رویارو بود و علاوه بر این دارای عملیات و حملات فدائی بودند که اغلب آنها هجوم و حملات تمام شده به نام سازمان آزادی بخش فلسطین بود. آنچه این حملات را متمایز میکند این است که این حملهها از خارج آغاز میشد ولی در سه دهه اخیر وضعیت تغییر کرده است و اسرائیل باید توجه ویژهای به تهدید گروههایی نشان بدهد که کشور و دولت نیستند و در عین حال از لحاظ تهدید نظامی، در مقایسه با کشورها(ی عرب) نگرانی کمتری دارند. در همین بین در غرب و بویژه در اسرائیل فضایی برای پژوهش درباره موضوع مقاومت باز شده است طبق گفته میلشتاین، ایده مقاومت توانسته است پژوهشگران را گمراه کند و یکی از دشواریهایی که پژوهشگران در این حوزه با این روبرو هستند "دریافتن ارتباط مقاومت با اسلام سلفی " است. به این معنا که مقاومت همیشه با جنبشهای سلفی اسلامی و با تفکر جهادی مرتبط نیست و به جای آن با مبارزه با اشغالگری اسرائیل چه در فلسطین چه در لبنان کاملاً گره خورده است و این مبارزه همچنین با غرب، بویژه آمریکا در عراق و افغانستان و همچنین در دیگر مناطق دنیاست.
دیدگاه امنیتی جدید: میلشتاین در پژوهش خود عواملی اساسی برای مقابله با مقاومت طرح و آن را به صاحبان قدرت در اسرائیل پیشنهاد میکند تا آن را اجرا کنند. طبق گفته این پژوهشگر، نه تنها صاحبان قدرت در اسرائیل باید چالش مقاومت را به شکلی عمیق بشناسند بلکه شناخت مقاومت امری ضروری برای شناخت حقیقت ژئواستراتژیکی است که روز به روز در منطقه افزایش مییابد و این شناخت برای تعیین اهداف و شیوههای عملکرد مناسب با وضع موجود لازم است. میلشتاین میافزاید: صاحبان قدرت در اسرائیل در مرحله نخست باید دریابند که سخن از مقاومت، سخن صرف از تاکتیک گروههای افراطی نیست و باید به آن به عنوان تهدیدی خزنده که گسترش و روز به روز منتشر میشود نگریست حتی اگر روند گسترش آن نسبتاً کند باشد یا حتی گاه برای مدتهای طولانی متوقف شود. با این حالت مقاومت بر بسیاری از نقاط خاورمیانه مسلط شده است. مقاومت از دستاوردهایی که در جبهههای مختلف به دست آورده و قدرت روز افزون خود را علیه روحیه جامعه اسرائیلی به کار گرفته است، الهامهای بسیاری گرفته است، در حالی که جامعه اسرائیل تنها بعد از مدتی این امر را درک میکند. طبق گفته میلشتاین، به نظر میرسد که این عوامل بتدریج به اندیشه سران سیاسی و امنیتی اسرائیل و مسئولان امنیت ملی نفوذ میکند. این محقق و پژوهشگر صهیونیست مأموریت تصمیمگیرندگان ردهبالای اسرائیل را پیچیدهتر از تصمیمگیری کشورهای غرب در خصوص مقاومت میداند زیرا اسرائیل مدام باید آمادگی خود را برای مقابله با ارتشهای نظامی و حتی کشورهایی که ممکن است به سلاح اتمی دست پیدا کنند، حفظ کند. میلشتاین معتقد است "ارتباط قدرتمندی که بین برخی کشورها و سازمانهای مقاومت ایجاد شده است، احتمال افزایش تنش در درگیری اسرائیل با سازمان تروریستی را به درگیری با کشورها افزایش میدهد ". در همین ارتباط وی به افزایش تنش میان سوریه و اسرائیل در سالهای اخیر اشاره میکند که در پی موضوع پرواز هواپیماهای جنگی در بالای کاخ ریاست جمهوری سوریه در شهر لاذقیه و نابود کردن پایگاه دیرالزور و ترور "عماد مغنیه " ( فرمانده ارشد نظامی حزب الله لبنان) در دمشق و ترور مسئول امنیتی سوریه به نام " محمد سلیمان " در شهر طرطوس و پیش از آن هم بمباران اردوگاه آموزشی سازمانهای فلسطینی در سوریه و حمله به اهداف سوری در لبنان پیش از عقبنشینی نیروهای سوری از لبنان در سال 2005 پیش آمده است. میلشتاین از صاحبان قدرت و تصمیمگیرنده در اسرائیل درخواست میکند که از فرضیههایی که در اسرائیل اساسی شمرده میشوند و در خصوص رویارویی با دیگر کشورها موثر انگاشته میشود ولی دیگر برای رویارویی با سازمانهای مقاومت کارآیی ندارد، دست بردارند. میلشتاین میافزاید: فرضیه دوم در خصوص این اعتقاد است که اگر دشمن را به جایگاه قدرت برسانی، سبب میانهرو شدن او از لحاظ عملی و حتی ایدئولوژیک میشود. با این حال میلشتاین میافزاید که عملاً چنین چیزی مثل به قدرت رسیدن حماس در غزه و حزبالله در دولت لبنان، سبب میشود که این سازمانها اصطلاحات قدرت و خاک کشور را مقدس نشمارند و واقعیت جدید تغییری در اهداف و مقاصد تفکری آنان ایجاد نمیکند. حتی به عکس جنبشهای اسلامی افراطگرایی که به قدرت رسیدهاند فضا و ابزارهای جدیدی یافتهاند که با قدرت بیشتر اندیشههای خود را پیش ببرند مانند افغانستان. میلشتاین در همین خصوص میافزاید که ارزیابیها نشان میدهد که ثبات وضعیت حماس در قدرت، تکرار تحولاتی است که جنبش فتح و سازمان آزادی بخش فلسطین از زمان تأسیس تشکلات خود گردان فلسطین دچار آن شدند؛ به این معنا که رسیدن به قدرت منجر میشود به نرمی در مواضع و افکار و عقاید. این پژوهشگر صهیونیست معتقد است که این ایده یک مشکل اساسی دارد زیرا بر خلاف تغییر و تحول سازمانهایی که جریان ملی را در عرصه فلسطین به درجات قدرت میرسانند و با اسرائیل مذاکره میکنند، پس از گذشته سالها هنوز به شکل مطلق تکلیف میان انقلاب یعنی مبارزه مسلحانه و کشور را روشن نکرده است و تنها چند سال گذشته وارد درگیری خشن با اسرائیل شدند همانطور که این امر در انتفاضه نمود پیدا کرد. میلشتاین در ادامه میافزاید که وضعیت کنونی برخلاف آرامش مستمر در دو جبهه لبنان و نوار غزه بشدت قابل انفجار است و در یکی از حالتهای زیر احتمال بروز جنگ وجود دارد: از بین رفتن قدرت بازدارندگی اسرائیل به مرور زمان. افزایش فشار داخلی روز افزون در سازمانهای مقاومت بخصوص از طرف شاخههای تندرو آنان برای اجرای عملیات نظامی که این امر بر خلاف میزان خط پنهان در آن است. از بین رفتن جایگاه این سازمانها به عنوان نهادهای دارای قدرت یا شرکتکننده در حکومت به طوری که به کاهش میزان عواملی منجر شود که این عوامل میتواند مانع این سازمانها باشد یا آنها موثر باشد. فرضیه سوم که میلشتاین تصمیمگیرندگان کلان اسرائیل را به دوری از آن توصیه میکند امکان تخریب چهره مقاومت در نظر کسانی است که در داخل آن فعالیت میکنند به خصوص اینکه اعلام شود که مقاومت مسئول رنج و ویرانی ناشی از جنگ است. جنگی که اسرائیل آن را به وجود آورد. میلشتاین معتقد است در سهه دهه درگیری که سازمان های مقاومت در آن دخیل بودند، هیچ گاه به اعتراض وسیع مردمی علیه آن منجر نشد. بلکه به عکس نگاه آنان به گونهای دیگر بود به خصوص زمانیکه مبارزه علیه اسرائیل باشد. تا جایی که حمایت و تایید مردمی ثابت ماند یا حتی در برخی اوقات افزایش هم یافت. این پژوهشگر صهیونیستی علت این امر را در این میداند سازمانهای مقاومت در بیشتر موارد شبکههای خیریهای دارند که کمکهای اجتماعی ارائه میکند و نیازهای اولیه ساکنان خود را تامین میکند و این امر سبب میشود که مقاومت جایگاه مردمی خود را حفظ و حتی آن را تحکیم کند. در مقابل، طرفهای خارجی تقریبا بیشتر مواقع، اسرائیل و آمریکا را مسئول مستقیم درد و رنجی میدانند که مردم جنوب لبنان یا غزه یا عراق دچار آن هستند. میلشتاین میگوید به جای زدن چنین اتهامهایی به مقاومت، باید کمکهای مالی هنگفتی به همراه جنگ روانی و جنگ اطلاعاتی فشرده ارائه شود و توضیح داده شود که اصل اقدام نظامی برای تحقق آزادی و براندازی رژیمهای دیکتاتوری و ریشهکن کردن ناآرامیهای ایجاد شده در طول سالیان مانند عراق و سومالی است. همه این موارد میتواند به بهبود مشخصی در وجهه قدرت غرب شود ولی یک نوع دشواری وجود دارد و آن این است که در نهایت از بین بردن دشمنی قدیمی و محو چهرهی منفی غرب که در طول سالیان شکل گرفته است، دشوار است. میلشتاین در ادامه تصمیمگیرندگان کلان اسرائیل را به صبر وشکیبایی دعوت میکند و دلیل خود را اینگونه بیان میکند که این منازعه طولانی است و بخصوص اینکه این منازعه طبق معادلاتی پیش نمیرود که به واسطهی آن رویکردهای ملایمتر یا وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی مردم کشور دشمن به خشکاندن باتلاق تروریسم منجر شود. همچنین میلشتاین از سران اسرائیل میخواهد که در رویارویی با سازمانهای مقاومت، اهداف خود را روشن و تعیین کنند و در انتظارهای خود زیادهروی نکنند. بخصوص در آغاز عملیات نظامی یا به راهانداختن جنگ. میلشتاین معتقد است که در رویارویی با مقاومت، اسرائیل نباید وارد جنگ فرسایشی مستمر شود به خصوص اگر قدرت اسرائیل اندک یا متوسط باشد. میلشتاین میگوید که "سازمان مقاومت قدرت خود را از چنین جنگهایی میگیرد و این چنین جنگی سبب میشود ضرباتی مستمر به اسرائیل بویژه به بخشهای شهری وارد شود، همچنانکه جنگ فرسایشی قدرت مقاومت را حفظ و حتی قدرت نظامی آن افزایش میدهد ". این پژوهشگر صهیونیستی معتقد است که مقاومت در بیشتر اوقات از مبارزه مسلحانه برای تحکیم سلطه خود بر فعالان داخلی خود استفاده میکند بنابراین جنگ فرسایشی افزایش ایدهآل زمان موجودیت سازمانهای مقاومت است، بدون اینکه موجودیت خود را به خطر بیاندازد. به گفته میلشتاین، سازمانهای مقاومت بارز در منطقه اخیراً خود را از جنگ فرسایشی با قدرت اندک، دور کرده است و این امر را پایه اصلی فعالیت خود قرار دادهاند. بنابر این گزارش، علت این تغییر "بهای هنگفتی است که اسرائیل از طرف سازمانهای مقاومت متحمل شد، زمانیکه تلاش کرد جنگ فرسایشی مستمر بر آن تحمیل کند زیرا حماس و حزبالله در جایگاه قدرت قرار گرفتهاند و مصلحتشان در این است که دارای ثبات باشند. میلتشاتین در ادامه، جنگ غزه را یادآوری میکند و آن را نمونهای برای اسرائیل ذکر میکند که باید در هر جنگی با سازمانهای مقاومت آن را نصب العین قرار دهد، بخصوص اینکه اگر این سازمانها دولت را در اختیار داشته باشند یا در آن مشارکت داشته باشند. وی همچنین معتقد است که درست نیست اسرائیل به سراغ راهکارهایی مانند اشغال کامل و مستمر اراضیای برود که مقاومت در آن فعال است. این پژوهشگر صهیونیستی معتقد است که مقاومت برای دستیابی به قدرت چشم طمع ندارد ولی اگر چنین امکانی برایش مهیا شود، سود بسیاری در مبارزه علیه دشمنان خود از آن خواهد برد از جمله اینکه دشمن را برای مبارزه به درون شهرها میکشاند. میلشتاین جنگ 33 روزه لبنان و جنگ عراق را نمونه این امر ذکر و اعلام میکند که این همان چیزی است که ممکن است در آینده در غزه رخ دهد. میلشتاین میافزاید: در چنین وضعی و بر خلاف اینکه مقاومت در مراحل اول ضربات شدیدی دریافت میکند و عملکرد نظامی آن واقعا محدود میشود، ولی پس از استقرار اشغالگران برای مدتی، مقاومت موفق میشود قدرت و توانایی خود را بازیابی و عملیات نظامی را از سر بگیرد. میلشتاین خواستار جنگ با سازمان های مقاومت در هر چند سال یک بار میشود و این امر را کم ضررتر میداند. به عقیده این تحلیلگر صهیونیست، حجم جنگ و تکرار آن را تهدیدی رقم میزند که مقاومت و طبیعت مکانهای جنگ و وضعیت منطقهای و بینالمللی در جنگ، آن را ایجاد میکند. به همین دلیل این اهمیت وجود دارد که پاسخ نظامی اسرائیل متناسب باشد به گونهای که تاوان سنگینی که برای دشمن ایجاد خواهد کرد تشریح شود تا دشمن بداند که به خطر انداختن ثبات امنیت در شهرهای اسرائیل چه بهایی دارد. میلشتاین همچنین به سران اسرائیل توصیه میکند که نیاز است که جنگ باشد ولی جنگ با هدف قرار دادن گسترده رهبران سیاسی و نظامی مقاومت و هدفگیری زیر ساختهای نظامی و غیر نظامی متمرکز شود. پایگاه خبری المشهد الاسرائیلی در ادامه بررسی این گزارش نوشت که "ولی میلشتاین این امر را در نظر نگرفت که عواقب چنین دیدگاه امنیتی چه خواهد بود. عواقبی مانند قرار گرفتن در مظان اتهام کمیته تحقیق بینالملل به اسرائیل مبنی بر ارتکاب جنایت جنگی. در مقابل میلشتاین در این حالت زیانهای مالی و جانی در پایگاه مقاومت را بیش از زیانهای اسرائیلی میداند و این امر را در تفاوت بسیار بین تجهیزات دو طرف میداند ". میلشتاین در اینجا به جنگ رسانهای اشاره میکند و معتقد است که اسرائیل در چنین جنگی باید جنگ تبلیغاتی را در دو جبهه اداره کند و برای جبهه داخلی خود تاوانی را که باید برای رویارویی مسلحانه با سازمانهای مقاومت بپردازند، شرح دهد تا صهیونیستها انتظار پیروزی با برتری قاطع ارتش اسرائیل را نداشته باشند. جبهه رسانهای دوم میدان بینالمللی است که پیچیدگیهای جنگ با مقاومت را به همراه وضعیتهایی که سازمانهای مقاومت مانند جنگ در مناطق مسکونی پرجمعیت تحمیل میکنند، تفسیر میکنند. در خصوص جنگ، میلشتاین به این اصل معروف معتقد است که جنگ باید با ضربهای غافلگیرانه و پر قدرت آغاز شود. وی همچنین معتقد است که این ضربه حملهای هوایی به همه مراکز راهبردی وابسته به سازمان مانند مراکز فرماندهی، منازل فرماندهان موسسات دولتی و نهادهای امنیتی، زیر ساختهای مرکزی شهر باشد و این حمله به عنوان وسیلهای برای ارتباط مرکزی میان سازمان و مردم به کار برود. پایگاه المشهد الاسرائیلی تصریح کرد: اسرائیل جنگ اخیر علیه غزه را به حملهای هوایی به مقر پلیس فلسطین در نوار غزه وابسته به حکومت حماس آغاز کرد که این حمله به کشته شدن حدود 180 نفر منجر شد. میلشتاین در ادامه میافزاید که، در مرحله دوم ضرورت دارد که حمله زمینی و نفوذ به خاک دشمن برای بر هم زدن تعادل آن انجام شود. میلشتاین انتظار ندراد چنین حملهای و عملیاتی به نابودی سازمان مقاومت منجر شود ولی امیدوار است که این چنین حملهای زیان شدیدی به نهادهای نظامی و فرماندهی مقاومت وارد کند. علاوه بر این وی معتقد است که باید از پاسخی تکنولوژی که قادر باشد قدرت نظامی مرکزی سازمانهای مقاومت را محدود کند، استفاده شود تا مقاومت نتواند موشکهای دوربرد شلیک، یا افراد انتحاری [شهادتطلب] را به درون اسرائیل اعزام و آنان را به سلاح پیشرفته ضد زره و ضد هواپیما مجهز کند. میلشتاین در ادامه تاکید میکند که هر یک از این اقدامات نمیتواند مقاومت را کاملا و به شکل مطلق نابود کند یا آنان را به اجرای گفتوگوی با اسرائیل وادار کند ولی میتواند عاملی بازدارنده برای مقاومت در طولانی مدت باشد و مقاومت را از حمله به اهدافی اسرائیلی با هدف تبدیل آن به جنگ فرسایشی با اسرائیل بازدارد. این پژوهشگری صهونیستی ایران و سوریه را نمونه ذکر میکند و میافزاید: ایران و سوریه پس از جنگ 33 روزه لبنان شیوههای رزمی نامتقارن خود را به همراه واحدهای نظامی خود برای مقاومت گسترش دادهاند. میلشتاین معتقد است که در جنگهای آتی اسرائیلی چه با یک کشور عربی یا ایران، تل آویو با دشوارهایی رو به روست که نمیتواند برتری نظامی خود را حفظ کند یا جنگ را بسرعت به سود خود به پایان ببرد و دلیل آن این است که دیگر در چنین جنگی درگیری میان دو گروه نظامی نیست بلکه اسرائیل بر خلاف گذشته علیه دشمنی وارد جنگ میشود که در کنار اجرای جنگ نامتقارن گامهای نظامی منظمی را بر میدارد بنابراین در چنین جنگی هدف قرار گرفتن مناطق غیر نظامی در دو طرف متحمل است و اسرائیل با نیروهایی روبه رو خواهد بود که شبیه شبه نظامیان الانصار، در میدان جنگ آثاری از خود بر جای نمیگذارد و شیوه استتار را در آن زمان به کار میگیرد. پایگاه مطالعاتی المشهد الاسرائیلی نوشت: این پژوهشگر به شکل جنگهای آتی در آینده اشاره نکرد که در صورت دستیابی حزبالله و حماس به موشکهای دوربردتر که قادر است همه نقاط اسرائیل را هدف بگیرد شکل جنگ چگونه خواهد بود. علاوه بر این میلشتاین که در این پژوهش دیدگاه و ایده امنیتی جدید و متحولتری بخصوص از آنچه در جنگ لبنان روی داد، ارائه میکند ولی اشاره نمیکند که سازمانهای مقاومت هم در حد خود از دو جنگ اخیر تجاربی کسب کردهاند و درسهای لازم را از آن گرفتهاند بنابراین او سفارش و توصیهای برای سران اسرائیل برای زمانی که موشکهای مقاومت به قلب تلآویو یا دیگر نقاط اسرائیل اصابت میکند، ندارد. المشهد الاسرائیلی افزود: ولی تحلیلگران امنیتی و نظامی اسرائیل بارها به چنین احتمالی پرداخته و اعلام کردهاند که در جنگ لبنان در ژوئیه 2006، ساکنان شمال به مرکز و جنوب اسرائیل کوچ کردند و در جنگ غزه، ساکنان جنوب به مرکز و شمال اسرائیل هجوم بردند و این به دلیل فرار از موشکهای حزبالله و گروههای فلسطینی بود. این پایگاه مطالعاتی در پایان این گزارش تاکید کرد: ولی در جنگ احتمالی آینده اگر تلآویو و مرکز اسرائیلی هدف قرار بگیرد، آنگاه دیگر ساکنان آن جایی در اسرائیل ندارند که بدان جا کوچ کنند. ارزیابی این معضل امنیتی در بررسیهای امنیتی سنتی اسرائیل که میگوید آنچه با قدرت محقق نشد با قدرتی بزرگتر محقق میشود دشوار خواهد بود.
نوشته شده توسط هلال در جمعه 89/2/24 و ساعت 1:2 صبح | نظرات دیگران()
هلال دشمن بزرگ اسلام و بشریت صهیونیسم با تاریک کردن فضای جهان، توانسته است اهداف پلید و شوم خود را پیش ببرد. هلال سعی می کند با نور خود حقایق را نشان دهد.